دریا

نوشته های اختصاصی

دریا

نوشته های اختصاصی

پنجشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۳۴ ق.ظ

شبی که مست عشق شدم

حالت تشویش و اضطراب پیدا کرده ام آیا چیزی را که امروز در مکتب ضرار دیده بودم واقعیت داشت مسخش شده بودم و می خواستم ادا در بیاورم که انگار نه انگار این فرشته برتر را دیده ام .نمایش زیباترین تابلو خلقت و من که در حسرتش ذوب میشدم . چیز مهمی نیست اما دلم داشت می کشاندم و میمردم از شوق دیداری که نمیدانستم نهایتش کجاست و عقلم مرتب تهدیدم میکرد که ای بدیخت جلو برو .گرگها همه در کمین این آهوی کویرگیر افتاده منتظر نشسته اند همه حرفها سخنی راجع به اوست اقتدار و عظمتش بهت زده ام کرده بود و کسی را جرات نزدیکی با او نبود .

دوست داشتنت را چگونه باید فریاد میزدم آیا با زار زدنم آرام می شدم و او از پرتگاه پرستش نجاتم میداد هبل و لوط و عزی را در برابر گامهایش قربانی مینمودم و با شنیدن کلامی که من مخاطب بودم معراج را سیر مینمودم تا قلم بر میداشتم برایش نقشی بزنم کاغذم لبریز میشد از بوسه هایی توام با اشک و طرحهایم حاوی حکایت دلدادگیم بود بر سر کلاسی حاضر میشدم که استاد دلم حضور داشت ترسیم و نگاشتن تنها هنر من بود که با او بارور می شد و قبل از هر تعطیلی دلم میگرفت و آیا اصلا او اینها را می فهمید؟

  • محمد حسین میرجلیلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">