دریا

نوشته های اختصاصی

دریا

نوشته های اختصاصی

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

به نام پروردگارت آغاز مینمایم تا در توصیفت یاریم نمایی و گرنه در اولین مرحله باید قلم را رها نمایم وداعی سخت با داغ سکوت و علی جان تو بر عهدت ماندی غرور علی فدای قولش شد گرچه کبر را عادت داده ای تا کبریایی گردی .دشمنی به اسم عمرو که استیصالش را با آب دهنش نشان داد و علی اول خشم خویش را سر ببرید تا شیطان را به سجده گاه آدم کشانده باشد .

  • محمد حسین میرجلیلی

امشب شب عشق بازی من با توست و تو از نهان دلم باخبری .

من آمده ام تا دستان خالیم را بگیری و از میان این برزخ نجات دهی من با همه دلم بسویت آمده ام و عمریست در عشقت تب نموده ام و در آتش مهرت سوخته ام و به جز تو کی تواند و که داند از محبتت چه کشیده ام ولی من بی ادبانه اصرار مینمایم تا دردم آرامم گذارد .

آیا پسرکی یتیم و فقیری دیده اید که برای تصاحب دلش جرات رفتن به سمت قصر پادشاهی را بنماید اما من ابله ٬ فقیرترین بنده اش هستم که مدام دل به مخلوقش میسپردم و گناه را بسان هوا نفس کشیده ام و در بی پناهی خود شک ندارم .ای پادشاه زمین و آسمان٬ من در این غربت میان زمین و آسمان وقتی خود را شناختم به پناه تو آرامش یافتم و لحظه ای نشد فراموشت نمایم حتی در اوج گناه .

ای صاحب دلم تو دانی هم یتیمم و هم فقیر چون از تو فاصله گرفته ام .  به سیاهی رنگ کبودی بخشیده ام و خجالت میکشم بیان کنم خواسته ام را گرچه تو آگاهی از جسارتم و ای دادگر هستی برای گردن نهادن به عدالت آمده ام تا بعد از تاوان دادن اینهمه گناه به تو رسم . دیوانگی عشق خرابم نموده است که کفر مینویسم اما چه کنم که خالق دل کوچکم تو بودی نمینالم که چرا به وسعت خودت نیافریدی چون میدانم یک عمر از سرکشیهای خود ایمن نبوده ام با تمامی کوچکیش .

خالق عشقم به حقارت دلم رحم کن زیرا از زمانیکه از رحم مادر رانده شدم ضعفم را در میانه مخلوقاتت دیده ای و اکنون بر عدالتت شکی ندارم و تن را آورده ام تا بچشد طعم سرپیچی نمودن را گرچه مدام همیشه به رحمانیتت دلبسته ام .

کلامت را زمزمه مینمایم و نماز به پا می دارم تا دراین برهوت نجاتم دهی تا به کجایم راهم دهی تصمیم توست اما من که جایی نمیخواهم به جز با تو بودن .

بهشت که میدانم جای من نیست اما اگر هم بدهی نمیپذیرم بی تو بهشت به چه کارم آید ؟جهنم باشد و بعدش تو حرفی نیست اما اگر ممکن است کسی نداند در آتش عذابت سوختم چون دیگر برایم میشوی محال .

نیامده ام تا گناهم را ببخشی و ولم نمایی اگر میبخشی و در خودت محوم مینمایی به امیدش انتظار کشیده ام و باز میکشم وگرنه بگذار در دو آتش بسوزم آتش دل و سوز جهنم که اولی از دومی سهمگین تر است

  • محمد حسین میرجلیلی

1

احساس وحشتناکی به جانم افتاده و اضطراب دارد با من بیداد میکند از روی صندلی چرخدار پشت میز کنفرانس لذت میبرم گرچه میدانم برای رسیدن به هدفهایم اطرافیانم هرگز کوتاهی نکردند . دستهایم را بر روی دسته های این صندلی  میگذارم انگار اطمینان کردن به اجسام زیباتر است تا انسانها .برای چه از روی صندلی بلند شوم تا باز سردرگم در افکار خود ابتذال خلق کنم خواهم نشست و نشسته به جنگ دنیا خواهم رفت .ثابت خواهم کرد که من با قدرت افکارم از مرزهایی که مذاهب تعریف میکنند خواهم گریخت .

  • محمد حسین میرجلیلی