دوشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۳۷ ب.ظ
آسمان زندگیم نور باران خواهد شد
سلام به نور و عشق و امید
در این ظلمت در پی روزنه ای بودم که سکوت تاریکی و تنهایی را بشکنم اگرچه صداها امانم را بریده اند اما من تنهایی را باور نموده ام چون اینقدر توانمندم که بدانم ذره ای از این خلقت هم نیستم و مرا جایگاهی نیست در این نقش بازی نمودن آدمیان از تولد تا رفتن
کاش می توانستم منهم پرده ای از درون این عروسکها به نمایش بگذارم نمایشی که احساس درد و شادی را بتواند منتقل سازد به بیننده ای که مدام کارش شده نگاشتن خوب یا غلط بازی کردن نقشها
روزهاست که اسمم خط خورده و مرا دیگر نمیخواهند به بازی بگیرند
- ۹۳/۰۲/۰۸