دریا

نوشته های اختصاصی

دریا

نوشته های اختصاصی

چهارشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۳، ۰۳:۵۸ ق.ظ

ظهور شیطان

خدایا من برگشته ام تا تن عاصیم را قربانی لجاجتهایم نمایم . خدایا بنگر چگونه شیطان را محبوس در بدن خویش کرده ام و اکنون ابلیس را کشان کشان  آورده ام تا در میانه این خاک خاموشش کنم همانطور که آتش را با خاک خاموش می نمایند منهم آمده ام تا خاکستر نشینش کرده باشم و چون شنیده ام بر آتش نباید آب ریخت مدتهاست که اشک نریخته ام تا گناهی شکل نگرفته باشد .

معشوق زیبایم اینبار جسم را برای قربانی نمودن آورده ام .

ابراهیمم که اسماعیلم را آورده ام .(اسماعیل )همان کودک درونم را با دستان خویش آورده ام 

همان اسماعیلی که برای سیراب نمودنش بدنبال سراب دویده اند و من امروز کارد بدست آمده ام تا درونم را ذبح نمایم شاید عطش عشقت امان بندگی دهد. مردمان ببینید چه آراسته آمده ام امروز روز عید قربان من است سپید پوشیده ام و عطر عشق به خود زده ام بوی تربت جامه ام را استشمام نمیکنید .آبم ندهید که بارها ز آب زمزم نوشیده ام و این سوز و خشکی لبهایم  هرگز مداوا نشد .می ترسم اگر در چشمه کوثر هم غسلم دهید و آب حیاتم دهید باز رسم بندگی ندانم چون اهریمن محصور در قلب من است .

نای مرا ببرید و خاکسترم بر باد دهید تا انتقام بگیرم از اهریمن چونکه او هم با خواسته هایش بر بادم داد صورتم را بر خاک بچسبانید تا به غرورم ثابت کرده باشم کمتر از خاکم چون غبارم شکل یافته از گرد و خاک و دود آتش .

فراتر از بودن نیستم گرچه مدام فکر کرده ام من ابدی و جاودانه ام و مرگ سوغات زندگیست برای دیگران ,باور رفتن سخت است مخصوصا آنهنگام که مدتی اینجا سکونت یافته باشی و دل به ماه و خورشید سپرده باشی .

من بت پرست نبودم که در آفتاب نشسته و نماز عشق خوانده باشم بلکه همه عمر زیر نور آفتاب و مهتاب در خواب بوده ام و گاهی چون کودکانی که در خواب براه میافتند منهم فقط از پلکان انسانیت فرو میافتادم .

  • محمد حسین میرجلیلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">