دریا

نوشته های اختصاصی

دریا

نوشته های اختصاصی

شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۱، ۰۲:۴۹ ق.ظ

خاموشی

به ناله گفتم خاموش تا بتوانم بنگارم دست به لرزش افتاد و صدا به غم نشست پس باران اشک به یاری بغض خفته ام برخاست اما مجال حرکت لب را گرفت و اشک در دل جاری شد آتشی که با آب خاموش نمی شد تصویری که به درماندگیم می کشاند و من در پی احساس از دست رفته مدام افسوس می خوردم که ای وای دلم .

شکست و فرو ریخت و قلبم را زخمی نمود . نفس به شماره افتاده و عقل مرتب پیغام مردن می دهد و مرگ انگار هیچ کار بلد نیست تا انجام دهد پس پاورچین و با دلهره به سراغش می روم تا توان فرارش را سلب نمایم بیچاره چه دست و پایی می زند .

کادوی تولدش را که جانم میباشد را در حلقومش می ریزم سپس رهایش می کنم مسمومیت با قویترین سم تا هرگز توان مقاومت کردن نداشته باشد .پس به انتظار تابوت می نشینم تا عده ای تکبیرگویان بالای جسم کرم شده ام حضور یابند در صورتیکه می دانم اینان چه خواهند گفت :بیچاره -دوزخ و جهنم را برای خویش خرید و رفت .

اما اگر زبان قدرت پاسخ داشت در جوابشان می گفتم من گریختم حتی با سر کشیدن جرعه ای از سم .ولی شما هنوزدربند هزار بند رنگی هستید که مهارتان کرده است و من با خود یکرنگ شده ام حتی اگر سیاهی است آنرا خوب می شناسم.

  • محمد حسین میرجلیلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">