دریا

نوشته های اختصاصی

دریا

نوشته های اختصاصی

دوشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۱، ۱۲:۲۶ ب.ظ

اسارت

ای برتر از شادی و غم , دیوانه ای افسون محبت تو شده ام رسوای گیتی از ساغر عشقت خواهم گفت در طلایه این راه خود را می بازم و نقد شرح حال خود میکنم شاید آرام گیرم

 در سلسله عشقت با غم معامله کردم تا از تو فاصله نگیرم و مکر دنیا را به مردمانش واگذاشتم و تو را برای مداوای زخمهایم نخواستم که نمی دانم چه در ذهن خرابم می گذرد تو را بخاطر مهرت سجودم و حتی اکنون که برایت می نویسم هیجان محاصره ام کرده است سردی دستانم گواه ترس من است و فریاد جانم چرا به گوش تقدیر نمی رسد و من در این زمان قانع به دعا کردن شده ام انگار سالهاست صوفی مسلک گشته ام و چون کمکی یا شاید اعجازی رخ نمیدهد از شیدایی کافر می گردم .

من نور حق را در سینه خویش دیده ام و به قلب خود سوگند همراه بودن خورده ام .من به اشکهای مخلوقت ایمان آوردم و خود زار زدم ای خالقم از این اسارت رهایم کن و مردم چون بینوایی گرفتار دل دیدند خندیدند

  • محمد حسین میرجلیلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">