دوستان بیایید که اینبار در اعتصابم
همراهم باشید کتابها را آب کشیم که غلط اندر غلط به ما آموختند وقتی اینان
ندانسته هایشان را به عنوان قلمرو نامحدود معرفی کردند و در شمارش اعداد
دروغ گفتند و من دانستم تو که بی نهایتی مال منی .
اساتید از محاسبه
اجسام حجم دار گفتند و هرگز نتوانستند حجم دل را تعیین نمایند به همه
دوستان گفتم بیایید اینهمه فرمول و معادلات را به فراموشی سپریم و به شکلی
جدید بیاموزیم .
من می خواهم استادم را خود انتخاب کنم کسی که عشق را
به من شناخت معشوقی که معبودم گشته و مرا تنها به دستان تقدیر سپرده است
تا او حکم نماید و میداند که از این مردم وحشت دارم و تنها به او اعتماد
خواهم کرد .
گاهی با لطف خوشش برای اهدای جانم به او دریغ نخواهم کرد
و گاهی با بیدادش مرا از مرگ هراسی نیست.من جام محبت را از دستانش نوشیده
ام و او نیک میداند که به جز او دلم گواهی به غیر نخواهد داد تا تصویری
دیگر در دلم بازتاب نماید او طبیب جان و دل من است که بر بوم خاطراتم نقش
خیال انگیزی زده است که در وصفش هیچ نتوانم گفت او ساحره قلبیست که خود به
اسارتش کشید