من بی نهایت را به تسخیر دل کوچکم کشیدم
دوستان بیایید که اینبار در اعتصابم
همراهم باشید کتابها را آب کشیم که غلط اندر غلط به ما آموختند وقتی اینان
ندانسته هایشان را به عنوان قلمرو نامحدود معرفی کردند و در شمارش اعداد
دروغ گفتند و من دانستم تو که بی نهایتی مال منی .
اساتید از محاسبه
اجسام حجم دار گفتند و هرگز نتوانستند حجم دل را تعیین نمایند به همه
دوستان گفتم بیایید اینهمه فرمول و معادلات را به فراموشی سپریم و به شکلی
جدید بیاموزیم .
من می خواهم استادم را خود انتخاب کنم کسی که عشق را به من شناخت معشوقی که معبودم گشته و مرا تنها به دستان تقدیر سپرده است تا او حکم نماید و میداند که از این مردم وحشت دارم و تنها به او اعتماد خواهم کرد .
گاهی با لطف خوشش برای اهدای جانم به او دریغ نخواهم کرد و گاهی با بیدادش مرا از مرگ هراسی نیست.من جام محبت را از دستانش نوشیده ام و او نیک میداند که به جز او دلم گواهی به غیر نخواهد داد تا تصویری دیگر در دلم بازتاب نماید او طبیب جان و دل من است که بر بوم خاطراتم نقش خیال انگیزی زده است که در وصفش هیچ نتوانم گفت او ساحره قلبیست که خود به اسارتش کشید
- ۹۲/۰۱/۰۵